می آفرینی توامان شور و پریشانی
چون بوسه ای که داغ می کارد به پیشانی
مشکل دلت را می دهی جایی که من هستم
اما دلم را می بری هر جا به آسانی
هر کس دلی آباد بگذارد به پای تو
جا میگذاری در دلش یک شهر ویرانی
زخمم مزن با دیگران خندیدنت از دور
هرگز مکن کاری که باز آرد پشیمانی
پلکی بزن وا کن حصار چشمهایت را
تا لحظه ای آرام گیرد مرغ زندانی
امشب کمی آرام بنشین روبروی من
تا دل زنم یکباره بر دریای طوفانی
صیادم و در دام صید خویش افتاده
هرگز نباشد اینچنین صیاد قربانی
متن ترانه پریشانی با صدای محمد معتمدی
نظرات
هنوز نظری ثبت نشده است
اولین نفری باشید که نظر میدهید!
برای ثبت نظر وارد شوید
فقط کاربران ثبتنام کرده میتوانند نظر ثبت کنند.