من سنگی صبور چون کوه یخ در برف و بوران
شمشیر غم برنده تر از عشق سوزان بی کس
اسیر هوس عشق تو ماندم
با دل تر را همدم و همدل شمردم
بیهوده نزن فریاد شب با تو شده همزاد
من با تو ندارم خو دیگر نکن از من یاد
عاشق شدم غافل که تو افسانه بودی
خنجر زدی با قلب من بیگانه بودی
معشوق سیاهی باش در جهل و صباحی باش
در خلوت شب هایت محکوم به جدایی باش
بیهوده نزن فریاد شب با تو شده همزاد
من با تو ندارم خو دیگر نکن از من یاد
من سنگی صبور که کوه یخ در بر سبوران
شمشیر غم برنده تر از عشق سوزان
بی کس اسیر هوس عشق تو ماندم
با دل تر را همدم و همدل شمردم
بیهوده نزن فریاد شب با تو شده همزاد
من با تو ندارم خو دیگر نکن از من یاد
من سنگی صبور چون کوه یخ در برف و بوران
شمشیر غم برنده تر از عشق سوزان بی کس
اسیر هوس عشق تو ماندم
با دل تر را همدم و همدل شمردم
بیهوده نزن فریاد شب با تو شده همزاد
من با تو ندارم خو دیگر نکن از من یاد
عاشق شدم غافل که تو افسانه بودی
خنجر زدی با قلب من بیگانه بودی
نظرات
هنوز نظری ثبت نشده است
اولین نفری باشید که نظر میدهید!
برای ثبت نظر وارد شوید
فقط کاربران ثبتنام کرده میتوانند نظر ثبت کنند.