قطره اَشـــکم… که از چشمانِ یار اُفتاده ام
یا چو برگِ آرزو؛ از شاخــسار، اُفتاده ام
یادگارِ زندگی هسـتم… که از جورِ زمــان
بر دلِ سنگِ رقیــــبان؛ یادگار اُفـــتاده ام
تک درختِ بی کســی هستم که بر دشـــتِ جنون
هستی از کَـــف داده ام و بر رهـــگُذار اُفتاده ام
کاروان هـــم رفته و جا مـــانده ام؛ در شوره زار
نیسـت؛ صبحـــی بر من و بر شـامِ تار اُفتاده ام
ای که بیـــرون کرده ای ما را ز یادِ خویـــشتَن
بی تو! من در بســـترِ غم، بی قرار اُفـــتاده ام
رفـته از یادم هر آنچــه بود؛ جز پیمان تو
یاد آمد در بهـارَت؛ هــمچون غُـــبار اُفتـاده ام
نظرات
هنوز نظری ثبت نشده است
اولین نفری باشید که نظر میدهید!
برای ثبت نظر وارد شوید
فقط کاربران ثبتنام کرده میتوانند نظر ثبت کنند.