جدا ز تو ای رفته از بر من نمانده دگر جان به پیکر من
شکفته گل و من جدا ز تو ام کجا شود این قصه باور من
غمت به وجودم نرفته برون دانمی که کنون
بی خبر ز من و روزگار منی بود چه نیازی به باغ و گلم
ای امید دلم آن زمان که تو گل در کنار منی
جدا زتو ای رفته از بر من نمانده دگر جان به پیکر من
شکفته گل و من جدا ز تو ام کجا شود این قصه باور من
جواب دلم را بگو چه بگویم
اگر ز تو پرسد به او چه بگویم
بگو چه بگویم بگو چه بگویم